کد مطلب:29919 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:97

زیاد بن ابیه












6244. الأغانی - به نقل از زیاد بن ابیه، خطاب به حُجْر بن عَدی -:آن مهر و دوستی علی را كه در من می شناختی [، اكنون نیست]. خداوند، محبّتش را از سینه ام خارج ساخته و آن را به كینه و دشمنی تغییر داده است؛ و آن طور كه مرا به كینه توزی و دشمنی با معاویه می شناختی [، اكنون نیستم]. خداوند، كینه او را از قلبم خارج ساخته و به مهر و دوستی تغییر داده است.[1].

6245. سیر أعلام النُّبَلاء - درباره زیاد بن ابیه -:او مردم كوفه را گرد آورد تا از آنان بخواهد كه از ابو الحسن، بیزاری بجویند. همان هنگام (در سال 53 هجری) به طاعونْ مبتلا شد.[2].

6246. تاریخ الیعقوبی - درباره زیاد بن ابیه -:روایت شده است كه او جمعیّتی را كه خبر رسیده بود پیروان علی علیه السلام هستند، گرد آورد تا آنان را به نفرین فرستادن بر علی علیه السلام و دوری جستن از وی فرا خوانَد و [ در صورت امتناع، ]گردن هایشان را بزند. آنان هفتاد نفر بودند.

وی از منبر بالا رفت و شروع به تهدید و ارعاب كرد. یكی از آنان، در حالی كه نشسته بود، خوابش برد. یكی از دوستانش به وی گفت:در حالی كه تو را برای كشتن آورده اند، خوابیده ای؟! پاسخ داد:«از این ستون به آن ستون، فرج است. در خوابم چیز شگفتی دیدم». گفتند:چه دیدی ؟ گفت:«دیدم مردی سیاه، وارد مسجد شد و سرش به سقف خورد. [ به او] گفتم:تو كیستی؟ گفت:من تیزدستی گردن زن هستم. گفتم:چه می خواهی؟ گفت:می خواهم گردن این ستمكاری را كه روی این چوب ها سخن می گوید، بزنم».

زیاد، در حالی كه بر روی منبر سخن می گفت، ناگهان انگشتش را گرفت و فریاد زد:دستم! و از منبر افتاد و بیهوش شد. او را به داخل قصر بردند. انگشت كوچك دست راستش زخم شده بود و از غذا خوردن، باز مانده بود. پزشكْ حاضر كردند. زیاد به وی گفت:دستم را ببر! پزشك گفت:ای امیر! به من بگو درد را در دستت حس می كنی، یا در قلبت؟ گفت:به خدا سوگند، در قلبم. پزشك گفت:آرام باش!

هنگامی كه مرگ وی نزدیك شد، برای معاویه نوشت:برای امیر مؤمنان - در حالی كه در آخرین روزم از دنیا و نخستین روزم از جهان آخرت به سر می برم - می نویسم:من، خالد بن عبد اللَّه بن خالد بن اسید را برای انجام دادن كارهایم جانشین نمودم.[3].

ر. ك:ج 12، ص 124 (طبقه بندی كارگزاران امام علی/زیاد بن ابیه).









    1. الأغانی:139/17.
    2. سیر أعلام النبلاء:112/496/3، شرح نهج البلاغة:58/4.
    3. تاریخ الیعقوبی:235/2. نیز، ر. ك:أنساب الأشراف:284/5 وتاریخ دمشق:203/19.